جدول جو
جدول جو

معنی پی پیشی - جستجوی لغت در جدول جو

پی پیشی
پی پیش، گربه در تداول کودکان
لغت نامه دهخدا
پی پیشی
گربه
تصویری از پی پیشی
تصویر پی پیشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کی پیشین
تصویر کی پیشین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پی ریزی
تصویر پی ریزی
شفته ریزی دیوار یا پایۀ ساختمان، پی افکنی، بنیان گذاری
فرهنگ فارسی عمید
آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشت (ش ت که برای راندن گربه است
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت بی ریش
لغت نامه دهخدا
(پَ پُ)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پِ پی)
نام قدیم پکن پایتخت قدیمی چین. امروزه کرسی (هوپه) ، در جوار دیوار عظیم چین، دارای 800000 تن سکنه و رصدخانه و کتابخانه ها و ابنیۀ زیبا. پی پینگ سابقاً دارای چند قسمت مشخص بود: شهر خارجی یا شهر چینی،شهر داخلی یا شهر تاتاری یا منچو، شهر زرد یا شهر امپراتوری، شهر سرخ یا حرم، که در آنجا قصر امپراطور بود. این شهر در 1860 میلادی بدست فرانسویان و انگلیسیان سپس در 1900 بسرعت توسط دول اروپائی اشغال گردید
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
عمل پی ریز. بنیان گذاری. پی افکنی. اساس افکنی
لغت نامه دهخدا
در تداول اطفال، گربه، پی پیشی
لغت نامه دهخدا
(پَ پی)
در مرتبه و نفر دوم در حق بازی کردن. بعد از پیش. پشت سردو (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
عمل پی گیر. تعقیب. مداومت. اصرار، برداشتن رد پای
لغت نامه دهخدا
گره درگره، خم اندرخم، شکن برشکن، کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق:
شاه چون دید پیچ پیچی او
چاره گر شد به بدبسیچی او،
نظامی،
ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد،
مجیر بیلقانی
لغت نامه دهخدا
آوازی برای نواختن گربه، در تداول کودکان، گربه، آنگاه که بدو التفات کنند،
نوعی بید، بیدمشک، نامی که در ارسباران به بید مشک دهند، رجوع به بیدمشک شود
لغت نامه دهخدا
جلوجلو، پیشا پیش، تقدم، ترجمه قدام، و گاهی ’از’ بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند:
زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش،
مولوی،
شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش،
مولوی،
آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود،
تأثیر،
گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست،
تأثیر
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی ریزی
تصویر پی ریزی
بنیان گذاری پی افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گیری
تصویر پی گیری
تعقیب، مداومت، اصرار
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی که بدان گربه را خوانند پیش پیش مقابل پیشت، گربه آنگاه که بدو التفات کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی پیش
تصویر پی پیش
دوم در حق بازی کردن بعد از پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش پیشی
تصویر پیش پیشی
بید مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریزی
تصویر پی ریزی
((پِ))
بنیان گذاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی گیری
تصویر پی گیری
تعقیب، دنبال، ادامه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش پیش
تصویر پیش پیش
جلو جلو، پیشاپیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی آیی
تصویر پی آیی
ترتیب
فرهنگ واژه فارسی سره
ایجاد، بنیان گذاری، پی افکنی، پی بندی، پی گذاری، تاسیس، شالوده گذاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مچاله، درهم پیچیده
فرهنگ گویش مازندرانی
پس و پیش عقب و جلو
فرهنگ گویش مازندرانی
فرزندی که پس ازمرگ پدر زاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست نازک بهاره ی درخت که برای گرفتن پیوندک به کار رود، سوتک
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوجلو از قبل، لفظی برای فراخواندن گربه
فرهنگ گویش مازندرانی
از پیش، از قبل
فرهنگ گویش مازندرانی
هذیان
فرهنگ گویش مازندرانی
با نوک پنجه، با پنجه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
به جلو یا عقب افتادن کار
فرهنگ گویش مازندرانی